رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

رادین عشق زندگی

تولد...

کوچولو من نازنینکم فردا تولد برات میگیریم شنبه برات عکساتو میذارم زودی تو وبلاگت... بازم تولدت مبارک عزیز دلم
31 مرداد 1392

بدون عنوان

پسرم عشقم نفسم هستی من 2 ساله شدی ، مامان ساده فکر میکرد با 2 ساله شدنت همه چی عوض میشه و تو آروم اما هیچی عوض نشد و همه نق ها و شیطنتها سرجاشه تازه سرایط بدترهم شده چون بابا مهدی رستوران جدیدش و افتتاح کرده و از 8 صبح تا 2 نصفه شب پیشمون نیست و منو تو تنهاییم البته مامان آزیتا و پدر تو تمتم این روزای سخت همراهمونن الهی که همیشه سلامت باشن. راستی اگه خدا بخواد جمعه آینده برات تولد میگیریم این هم عکسای اولین کادوت... ...
24 مرداد 1392

کمک

مامان های عزیز و پدرهای مهربون که به وبلاگ ما سر میزنید و نی نی دارین یه سئوال دارم ازتون اگه ممکنه بهم کمک کنید: این آقا رادین ما یه مشکل کوچولو داره اونم اینه که بضی وقتا قاطی میکنه و همه رو گاز میگیره از بزرگ و کوچیک خیلی محکم طوری که جاش کبود میشه بعضی وقتها هم تو پارک بچه ها رو نیشکون میگیره به هر راهی که بگین متوسل شدم، دعوا، تنبیه اما فایده نداره یه دفعه که هیجان زده میشه حمله میکنه به آدما حتی منم گاز میگیره و چنگ میزنه... حالا میخوام بدونم شماها با نی نی هاتون همچین مشکلی ندارین اگه راهی میدونین بهم کمک کنین.مرسی دوستان
12 مرداد 1392

پیشواز تولد

پسر گلم یه هفته دیگه تولدته و بهمین مناسبت کادوی تولدت و زودتر از بابا مهدی گرفتی یه ماشین که توش پر از ابزار بود و به قول خودت پر از اچار پیچ گوشتی.نمیدونم چرا انقدر علاقه به ابزار داری فکر کنم فنی بشی پسر گلم مهندس مکانیک شاید... در هر صورت تولدت پیشاپیش مبارک. البته عکسم از کادوت گرفتم که بعدا حتما میذارم.راستی یادم رفت بگم من هنوز تصمیم نگرفتم برات تولد بگیرم یا نه...جالبه نه،البته طبیعه چون مامان همیشه مشکل تصمیم گیری داره. ...
9 مرداد 1392

بدون عنوان

خوب کلید و موبایلم که برداشتم حالا اماده ام که برم بیرون... ماما ازیتا مامانی خدافظ من رفتم اگه چیزی خواستین بهم زنگ بزنید.... ای بابا از دست اینا هیچ جا ارامش نداریم......همش عکس عکس عکس نه بابا شوخی میکنی.....واقعا...من که باور نمیکنم   ...
4 مرداد 1392
1